علی سان رحیمیعلی سان رحیمی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

علی سان رحیمی

عااااااااااااااااااااااشق دوچرخت هستی

دوچرخه ات رو انا و اتا برای دندونیت خریده بودن و دوست دارم و ارزو دارم که هرکس هر خوبی در حقت کرد بر پایه ی وظیفه ی هر کس ندونی بلکه درک کنی که جواب محبت را باید با محبت داد چه مادی و چه معنوی امیدوارم معنی صداقت را جز صداقت پاسخ ندهی پسرم یاد بگیر که بدی در حق مردم/نامردی هست تو مردی و مردونه زندگی کن در کودکیت در بزرگسالیت/شغلت/ازدددددددددددددواجت قلب هیچ کسی رو هم نشکن چون شاه هم  باشی دولتمرد هم باشی نمیتوانی تکه های شکسته ی قلبی رو پیوند دهی اینم که از عکس تولد سه سالگیته که فکر میکنی چرا عکست از خودت بزرگتره  با اصرار مامانی این عکس رو بردیم اتلیه گرفتیم اما وقتی تحویلش گرفتیم بابایی بخاطر مخالفتش پشیمون شده بود ...
31 ارديبهشت 1393

خاطره ی بیمارستان

بعد یک شب طولانی صبح روز عمل شد و من وبابایی اماده شدیم که بریم بیمارستان برای بستری داشتم قران و اب حاضر میکردم که بابایی گفت ماشین کار نمیکنه......ساعت 8 باید میرسیدیم مشکل اینجا بود که ما به هیج کس نگفته بودیم که عمل شنبه هستش.مجبور شدیم که به شوهر خالم بگیم علی اصغر بگیم تا با ماشینش برسونه و بهش گفتیم اونم به کسی نگه.دستش درد نکنه اومد و رسوند.باران شدیدی میبارید و ما با تاخیر بالاخره رسیدیم.رفتیم بخش و لباس دادن و گفتن بیارین سرم رو وصل کنیم ای وای که داشتی از ترس زهر ترک میشدی منم هول کرده بودم با زحمت زیاد سرم رو وصل کردن و بابایی رفت ماشینی که شب یواشکی خریده بودیم رو اورد و کمی اروم شدی چون شما عاشق ماشینی.......قربون معصوم...
29 ارديبهشت 1393